سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این دلها همچون تنها به ستوه آید پس براى راحت آن سخنان تازه حکمت باید . [نهج البلاغه]
خاطرات این روزهای من
درباره



خاطرات این روزهای من


مریم
روزی سپری شد به امیدی که شب اید شب امدودیدم به دلم تاب و تب امد ای دوست دعاکن من بیچاره مبادا درحسرت دیدارتو جانم به لب اید
آرشیو یادداشت‌ها

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام

 

چطورید ؟ وای تروخدا منو ببخشید این چند وقت تنهاتون گذاشتم .

 

اینقد دلم واستون تنگ شده بود که خدا میدونه .دیگه امتحاناتو .... وقتمو پر کرده بود

 

. خوب دیگه چه خبرا ؟؟؟؟؟

 

من نبودم چکارها کردید ؟ قول میدم دیگه اینقد تاخیر نداشته باشم.

 

خوب امیدوارم بخشیده باشینم .

 

راستی خداوکیلی دلتون هم واسم تنگ شده بود یا نه؟

 

تو قسمت نظرات حتما واسم بنویسید که من نبودم واقعا دلتون واسم تنگ شده بود یانه.

 

ولی الان که کامنت هامو چک میکردم شایان بیشتر از همه واسم نظر گذاشته بود .

 

مرسی داداش بازم به مرام تو .

 

اینجا جا داشت ازت تشکر کنم . مررسی شایان جان

 

راستی میخواستم 1سوال از شما پسرها بپرسم

 

تو این چند وقت این سوالو تو ذهنم نگه داشتم که از شما بپرسم:

 

(چرا وقتی ما دخترها ازخونه میریم بیرون همیشه سنگینی نگاه شما پسرها ازارمون میده؟)

 

من 1روز به 1مسئله ای برخوردم که واقعا واسه خودمو امثال خودم تاسف خوردم

 

1روز رفته بودم خرید چندتا پسر به 1 ماشین تکیه داده بودنو میخندیدند همون موقع 1دختر از کنارشون رد شد

 

یکیشون واسش سوت زد یکی دیگشون بهش تیکه انداخت یکی دیگشون هم بلند بلند باهاشون میخندید.

 

حالا نه تنها فقط به همون 1 دختر شاید من 5دقیقه ای که اونجا بودم به هر دختری رد میشد همینا رو میگفتن انگار رو

 

 اتوماتیک بودن مرتب اینکارو تکرار میکردن تازه وقتی 1 از دخترها از دستشون در میرفت همدیگرو میزدن یا بهم

 میگفتن خاک تو سرت این یکی پرید.

من نمیدونم این باید مملکت ما باشه ؟ کاش یکی بود که میتونست جواب منو بده. من از شما دوست عزیز که دارید این

 

مطلبو میخونید خواهشمندم واسم 1 چیزی بنویسید که منو توجیه کنه .

مرسی از اینکه به وبلاگم سر زدید

 

نظر یادتون نره حالا چه خوب چه بد

مرسی دوستدارتون ماری

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مریم 90/3/22:: 7:57 عصر     |     () نظر